کاشکي بودي وميديدي

ذره ذره جون سپردم

دوريت برام يه سمه سمه

قطره قطره هي ميمردم

کاشکي بودي نميذاشتي که منو از من بگيرن

کاشکي بودي نميذاشتي گلاي باغچه بميرن

آرزومه که يه روزي

توي کلبه مون منو تو

پاي دل همديگه پير شيم

فقط وفقط من وتو

آرزومه هر دو باهم

سقف کلبه مونو بسازيم

زير سقف آرزوها به همه مردم بنازيم

کاش ميشد منو بفهمي

درد پنهونم بدوني

حرف عمري خستگيو

از توي چشمام بخوني